در حال بارگذاری ...
یادداشت آرش زرنیخی کارگردان و پژوهشگر تئاتر

تبار شناسی زن پوشی در نمایش ایرانی

زن علیرغم حضور موثرش در زندگی همواره در بسیاری از مناسک و آیین های ایرانی غایب است

تئاتر استان مرکزی_ آرش زرنیخی، زن علیرغم حضور موثرش در زندگی همواره در بسیاری از مناسک و آیین های ایرانی غایب است. شاید یکی از کهن ترین ایستگاههای تاریخی ما قبل زرتشت آیین های زروانی و مهری باشد. نگاه زروان پرستان به زن نگاهی شیطانی است و زن را موجودی اهریمنی قلمداد می کنند. آیین مهر نیز که تماماً آیینی مردانه است و از حضور زن در آن خبری نیست. این دو آیین کهن زروان و مهر به لحاظ پژوهشی جامعه آماری مهمی را تشکیل می دهند و زنگ خطری جدی از عدم حضور زن در مهم ترین آیین های مذهبی ایران باستان هستند. به درستی مشخص نیست که در هزاره های پیش از این چه به روز جهان بینی ایرانی آمده که این موجود زاینده را از کلیت امور آیینی خود حذف کرده است. مثلاً چرا در یونان آیین باکخوسی توسط زنان اجرا می شود چنانکه اوریپید در تراژدی با نام باکخانت ها گزارشی از آن به ما می دهد اما در این دو آیین کهن ایرانی خبری از زن نیست ؟ در قیاس با آنچه گفته شد شاید جهان بینی زرتشت در تبیین نقش زاینده زن در اوستا بسیار پیشرو و آوانگارد محسوب می شود.اما ظاهراً ایدئولوژی پیشا زرتشتی از قدرت بیشتری برخورداربوده  است و در عمل پس از مرگ زرتشت همچنان میدانی برای حضور زن در آیین های ایرانی در نظر نمی گیرد. توضیح کوتاهی در باره قدرتمندی ایدئولوژی پیشازرتشتی لازم است گفته شود. مثلا در همان ابتدای اوستا زرتشت به طعنه و با رندی تمام پیروان آیین مهر را که به دور از نور خورشید مراسم عبادی خود را بجا می آورند مورد سرزنش قرار می دهد اما همین زرتشت مجبور می شود بخشی بنام مهر یشت را در اوستای خود برای ایزد مهر در نظر بگیرد و به همه خویشکاری های این اسطوره همچون نظارت بر عهد و پیمان ، داوری بر چینود پل و دارنده هزار گوش و چشم اشاره کند. پس زرتشت نیز نتوانست نقش این آیین ها را در زندگی مردم کمرنگ کند. اگر فردوسی می سراید : زن و اژدها هر دو در خاک به ، زمین پاک از این هر دو ناپاک به ! نه تنها ریشه در جهان بینی یک شاعر بلکه ریشه در جهان بینی یک تمدن دارد. فردوسی با زیرکی هرچه تمام تر نشان می دهد آن هنگام که شهرناز و ارنواز گرفتار بند آژی دهاک می شوند زایندگی به تمامی در جامعه ایرانی از بین می رود. اما این چه اتفاقیست که لااقل قرن ها زن در نمایش ایرانی حضور نداشته و جای آن را زن پوش می گرفته است؟آیا نمایش بدون حضور زن آن زایندگی لازم چه به لحاظ مفهومی و چه به لحاظ زیبایی شناسی را دارد؟ برای آنان که تعصبات اسلامی را ریشه این امر می دانند باید گفت که اگر شاهنامه فردوسی را اثری فاخر و استاندارد در تبیین جهان بینی ایرانی بدانیم با شگفتی هایی مواجه خواهیم شد که ریشه های این موضوع را به مدتها پیش از اسلام می کشاند. در ماجرای عشق زال و رودابه مهراب پدر رودابه می گوید : مرا گفت چون دختر آمد پدید ، ببایستمش در زمان سر برید ، نگشتم نرفتم به راه نیا ، کنون ساخت بر من چنین کیمیا . سرو پادشاه یمن نیز در مورد ازدواج سه دخترش با سه پسر فریدون می گوید: به اختر کسی دان که دخترش نیست ، چو دختر بود روشن اخترش نیست. افراسیاب نیز پس از رسوایی عشق دخترش منیژه با بیژن می گوید :کرا از پس پرده دختر بود ، اگر تاج دارد بد اختر بود . رستم نیز با خشم به کیکاوس می گوید:  سیاوش به گفتار زن شد به باد ، خجسته زنی کو ز مادر نزاد. با همه اینها فردوسی نظر خود را در مورد فرزند اینگونه بیان می کند: چو فرزند باشد به آیین و فر ، گرامی به دل بر چه ماده چه نر . مسائلی همچون زن پوشی در نمایش ایرانی را بایستی تا آنجا که می توان تبار شناسی کرد تا قدمت و دیرینگی آن مشخص شود. من نیز تلاش کردم تا اینجای یادداشت چنین کنم. با این همه آیا می توان منکر شد که با ورود اسلام به ایران بسیاری هنرها از جمله نمایش با محدودیت هایی روبه رو شدند !؟در متون قدیم همچون برهان قاطع ذیل واژگان آب کبود آمده است که دریای چین را گویند و آن را به عربی بحر اخضر خوانند. گویند هر شب زنان خوب چهره از آن دریا برمی آیند و بر دامن کوهی بازی می کنند. اکنون در نمایش ایرانی مدتهاست که زن حذف شده و جای آن را زن پوش گرفته است . همانطور که با حذف صدای زن از موسیقی پس از اسلام در ایران زیبایی های صدای سوپرانو از موسیقی حذف شد با حذف زن از نمایش هم تمامی لطافت های این موجود ظریف از نمایش حذف شد. لطافت هایی که هرگز زن پوش نمی تواند مجری آن ها باشد. در ایران باستان شاید این زرتشت بود که با مطرح کردن جنس زن در اوستایش امشاسپندانی همچون سپندارمذ را وارد جهان بینی ایرانی کرد و نقش زن را در رویداد های اجتماعی پر رنگ تر کرد. زرتشت با آیینی کردن باورهای دینی اش زنان را به میدان آورد. چنانکه در پنجمین روز از ماه اسفند ، زنان بخاطر سپندارمذ دختر هرمزد جشنی به پا می کردند که خود نیز مجریان و بازیگران آن بودند.

بووِکه وارانه یا عروس باران در کردستان از آیین های باران خواهی کهن ایرانی است. دختران 8 تا 15 ساله مترسکی به شکل عروسی زیبا می سازند و می آیند در کوچه ها می گردانند و می خوانند: عروس باران آب می خواهد ، آب در میان گندمزار می خواهد. اخباری در دست است که در مناطقی همچون آذربایجان مراسم کوسه زنانه هم داریم. جشن حکومت زن نیز اجرای نمایشی زنانه دیگریست که در دهکده افوس از توابع فریدن ثبت کرده اند. تعدادی از این نمایش ها را انجوی شیرازی در کتاب بازی های نمایشی در سال 1352 به چاپ رسانده است. عروس قریش نیز از دیگر نمایش های ثبت شده زنانه است که در آن زنان قریش از فاطمه دعوت می کنند تا در یک مراسم عروسی شرکت کند تا او را بواسطه نداشتن لباس مناسب تحقیر کنند. پیامبر به فاطمه می گوید در این مراسم شرکت کن و جبرئیل برای او زیباترین لباس ها را می آورد. در دوره قاجار نیز تعزیه زنانه سر و کله اش پیدا می شود و در همان دوران نیز زوال می یابد. از نوادر تاریخ نمایش اینکه صادق همایونی در جایی نوشته که در بوشهر بر خلاف عادت نقش زنان را خود زنان در تعزیه ها ایفا می کردند. با این همه اما روایت غالب خبراز زن پوشی و بازی کردن نقش زن توسط مردان را می دهد. عجیب اینجاست که به گفته بیضایی برخی دسته های تقلیدچی در اواسط عهد صفوی در برخی شهرها به وجود آمدند و بنا به دعوت مردم در جشن ها و مهمانی ها شرکت می کردند. این در حالیست که چگونگی ساختار ایدئولوژیستی صفویه بر کسی پوشیده نیست. باری در اواخر صفویه به دلیل قدرت گرفتن قشریون داشتن رقاصان و بازیگران زن ممنوع شد. نه تنها زن از نمایش ایرانی حذف شد که رقص و آواز نیز از نمایشهای کمدی ایرانی جدا شد. با روی کار آمدن آقا محمد خان قاجار و پایتخت شدن طهران، دسته های نمایشی در پاتوق های رسمی آن دوران یعنی قهوه خانه ها با هم برخورد کردند. نکته اینجاست که قهوه خانه در فرهنگ ایرانی محیطی کاملا مردانه است و طبیعی است که زنان در این محیط حضور نداشتند و در دوره زندیه علیرغم آزادی عمل بیشتر به نسبت دوره صفویه اما همچنان این مردان بودند که در قالب زن پوش نقش زنان را ایفا می کردند. واقعیت اینجاست که فرهنگ ایرانی فرهنگ مرد سالاری بوده و هست. حذف زن از سایر شئونات زندگی ایرانی نیز دیده می شود و صرفاً محدود به زن پوشی در نمایش ایرانی نیست. فرهنگ ایرانی همان فرهنگی است که در کلون درهایش نیز تفکیک جنسیتی زن ومرد دیده می شود. کلون بزرگ مبین حضور مرد پشت در است و کلون کوچک و باریک تر مبین حضور زن . فرهنگ ایرانی همان است که در معماریش چیزی بنام اندرونی وجود دارد. زن در این جهان بینی بایستی در مکانی امن و دور از چشم دیگران نگهداری شود . اکنون چگونه می توان انتظار داشت که در گذشته های تاریخ ، زن جایگاه حقیقی خود را در نمایش ایران داشته باشد. زن پوشی در نمایش ایرانی مبین جامعه شناسی و مردم شناسی ایران است. باری حضور زن تا دوره پهلوی در صحنه تاتر همواره با ممنوعیت هایی همراه بوده است. بنا به نظر بیضایی در کتاب نمایش در ایران حضور زن ها در نمایش کم کم از حوالی سال 1317 در ایران پا گرفت که مقارن می شود با جریان کشف حجاب. یکی دیگر از دلایل استفاده از زن پوش در نمایش های ایرانی وجود همیشگی سانسور در جامعه عرفی ایران است. این سانسور گاهی از سوی حاکمیت اتفاق می افتاد و گاهی از سوی نگاه عرفی توده مردم. مثلا در برخی نمایش های شادی آور ایرانی که متضمن  شوخی های جنسی یا لمس کردنی است زن نمی توانست و نمی تواند در صحنه حضور داشته باشد. مثلاً در کوسه گردی که هنوز نیز در برخی نقاط ایران همانند استان مرکزی اجرا می شود و صحنه های رقص فراوان دارد نقش عروس کوسه را یک مرد بازی می کند. از آنجا که کوسه گردی یکی از نمایش های کهن ایران زمین محسوب می شود می توان به عمق ماجرا در حذف زن از نمایش ایرانی پی برد. خوشبختانه پس از انقلاب 1357 ایران نیز علیرغم تمامی دشواری ها و محدودیت های لحاظ شده زن توانست به حضور خود در صحنه تئاتر ادامه دهد. اما همچنان نیز در برخی نمایش ها از زن پوش برای غلبه کردن بر سانسورهای احتمالی استفاده می شود و زن پوشی بخشی از فرهنگ نمایشی ایران محسوب می شود.

چاپ شده در دهمین شماره نمایش شناخت - فصلنامه اختصاصی سینما و تئاتر




نظرات کاربران