یادداشت علی اکبر عبدالعلی زاده بر موانع ناپیدای تولیدات تاریخی
زنگ خطر رقبا برگنجینههای فرهنگی ایران هنوز گوش خراش است
ایران تئاتر - علی اکبر عبدالعلی زاده : در این دست اشارات علاقهمندم از مقدمه وحواشی پرهیز کنم و یکراست بروم سر اصل مطلب؛ بهیقین یکی از راهبردهای رقبای فرهنگی ایران ایجاد محدوده خطر برای اشخاص، موقعیتها و منابع فرهنگی سرزمینمان است. این پدیده تازه و معاصر هم نیست اما بهیقین طی ۴۰۰ سال اخیر و فراگیری مفهوم استعمار و تحولات ایجادشده در سیر آن انسجام کاربردی بیشتری یافته.
برای پذیرش این روند کافی است منابع مختلف ادبی و تاریخی خود را مرور کنیم؛ مثلاً کتاب «سیاستنامه» نوشته خواجه نظام الملک طوسی باآنهمه درگاههای مفید در خودشناسی فرهنگی را به بهانه سنی مذهب بودن نویسندهاش و اتهام تندرو و بنیادگرا بودن به کتابی خطرناک تبدیل کردهاند یا کتاب «هزار و یکشب» را با تمام آموزهها و مهارتهای نهفته در آنکه به کار زندگی امروز و هرروزمان میآید با دروغ غیراخلاقی بودن به کتابی منحرف که برای خانوادهها خطرناک است تبدیل کردهاند. کار بهجایی میرسد که در ادوار مختلف جریان خارجی باهمکاری نفوذیهای داخلیاش تلاش میکنند حتی شاهنامه را به بهانه وجود کلمه شاه در ترکیب عنوان آش معدوم کنند که در هر مقطع خردمندان دینی و دانشگاهی مانع شدند. ازایندست منابع پرمانع بشمارید که بیشمارند.
درباره اشخاص مؤثر تاریخ این سرزمین زنگ خطری که رقبا روی هریک قرار دادهاند صدای بیشتری برپا میکند چنانچه کسی جرئت نزدیک شده به آنها را نداشته باشد از دانشمندان و فقها و منجمین و ... کسی هست که بتوانیم درباره آش فیلم و نمایش و سریال کاملی بسازیم؟ زکریای رازی و عطار و خیام و مولانا و سعدی و الخ چرا بهانه یک اثر نمایشی پرمخاطب قرار نمیگیرند؟ اگر هم ناپرهیزی شود اثری الکن از بخش محدودی از زندگیشان یا وجه هزار بار پرداختهشده و اتفاقاً بیاثر زندگیشان آنهم با روایتی عامیانه و غیر جذاب در اثری که همه تلاش میکنند کمتر دیده شود و در خاطر بماند.
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
این زنگ خطر حتی شامل مهمترین شخصیتهای تاریخ دینی هم میشود، از سلمان فارسی بگیر تا سیدالشهدا (ع). گمان نکنم در تاریخ شیعه واقعهای مهمتر از کربلا باشد و بیشک هیچ موضوعی همچون واقعه کربلا این حد مخاطب ندارد. قطعاً اگر این سوژه در اختیار کشورهای صاحب سینما بود سالی چند نسخه متفاوت از آن را روانه صحنه نمایش و پرده سینما و صفحه تلویزیون میکردند. ما چه کردهایم؛ هیچ! ساخت «روز واقعه» ده سال طول کشید و بعدازآن سی سال طول کشید تا روایتی مخدوش و پرحاشیه از واقعه کربلا تولید شود!
اینهمه به کنار رویدادها تاریخ معاصر هم پرخطر است از انفجار تروریستی پرابهام حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری و... بگیرید تا دشمنان شناخته شده و حتی فرماندهان نخبه دوران دفاع مقدس و بزرگان علمی و فرهنگی و ورزشی همین 40 سال اخیر.
حذف واقعیت یک قطعه پازل جعل تاریخ
از بازسازی های جعلی تاریخ ایران توسط ماشین سرگرمی سازی جریان سلطه فرهنگی در هالیوود هم غافل نشویم که خود مثنوی هفتاد من است . آنچه با ابن سینا ، اسماعیلیه ، خشایار شاه و ... در فیلم های دو دهه اخیر کرده اند چرا با مولانا و ذکریای رازی و فردوسی و ... نکنند ؟
زنگ خطر دلسردی و نا امیدی
در این میان نباید از نقش کسانی گذشت که در دانشگاهها و مراجع و محافل علمی، بسیاری از متون فرهنگی خودمان را سبک میشمارند و غیرکاربردی و از این طریق آنها را از حدود ذهنی نسلها خارج میکنند و به بخش خاکخور مغز میفرستند. برآیند همه اینها تشدید گسست فرهنگی است که امروز برخی ازجمله همان مزدوران رقبای فرهنگی اصولاً وجود آن را انکار میکنند و برخی بروز آن را سیر طبیعی و ناگزیر فرهنگی میدانند که خطری ندارد و گروهی ازجمله نگارنده معتقدند ما در حال سپری کردن مراحل هولناک این گسست هستیم و به همین دلیل اینک بخش عمده جامعه نسبت معنیداری با نهادههای فرهنگی سرزمینمان ندارند. رخدادی که در تاریخ این سرزمین بارها رخداده و شاید مهمترین دلیل جداافتادگی ایران از جایگاه تمدنی خود در اعصار مختلف بویزه در چهار قرن اخیر است.
یک مثال دهشتناک
شاهد مثال همین کلیپ منتشرشده روزهای اخیر که گروهی از رندان در اصفهان تولید کردهاند و در آن از نسل جوان و دانشگاهی چند سؤال مضحک را خیلی جدی میپرسند و پرسششوندگان هم خیلی جدی پاسخهای فاجعه باری میدهند. از جماعت پرسیده میشود:
چرا آمریکا 1000 سال پیش خط را ابداع کرد ولی ایرانیان نتوانستند چنین کنند؟!
چرا دانشگاه هاروارد که دو هزار سال پیشساخته شد خیلی به پیشرفت آمریکا کمک کرد ولی ایرانیها نتوانستند دانشگاهی بنا کنند؟!
همانطور که میدانید سوئیس اولین ساعت تاریخ را ساخت ولی بسیاری از پادشاهان ایرانی چون ساعت نداشتند و نمیتوانستند وقتی مریض شدند سروقت قرص بخورند، مردند! چرا ما نتوانستیم ساعت اختراع کنیم؟!
میدانید به خاطر اینکه ابوریحان بیرونی در خارج و در دانشگاه هاروارد درس خوانده به او «بیرونی می گویند»؟! چرا نخبگان ما باید در خارج درس می خواندند؟!
و پاسخهایی بهغایت دهشتناک که نگویم وندانی بهتر است. در پایان هم مصاحبهشوندگان وقتی با اسناد تاریخی مواجه شدند که نشان میداد همه این کارها در ایران رخداده است، مبهوت میشوند و نوعی «فکر نکنم ایران از این کارها کرده باشِ» ته چشمشان هست!
یادمان نرود در نظریه برخودر تمدن ها زیر سرفصل نتایج اجرای طرح" تحریف تاریخ تمدن در مقطع تبدیل اسناد از کاغذ به تصویر "این وضعیت که در کلیپ دیده می شود برای قرن های آینده ایرانیان آن هم در صورت اجرای ارگانیک طرح پیش بینی شده به نحوی که می گویند :"در این مرحله از طرح ایرانیان ( که دیگر به منابع تاریخی و فرهنگی خود دسترسی ندارند )با خود می گویند ای کاش در آمریکا به دنیا می آمدیم که این همه در تاریخ تمدن نقش داشته !"
اما حالا که هنوز منابع در دسترس هست و می دانیم آمریکا هیچ نقشی در تاریخ تمدن جهان نداشته و همین پاشنه آشیل هویتی این سرزمین محسوب می شود!
این مثل را شنیدهاید که: «بچهها شوخی ، شوخی به قورباغهها سنگ میزنند و قورباغهها جدی میمیرند» ما گسست فرهنگی را شوخی گرفتهایم ولی نسلهای پیدرپی در این سرزمین سالهاست جدی ، جدی دچار مرگ فرهنگی شدهاند.
تکلیف چیست ؟
اکنون برای جمعکردن این گسست چه باید کرد؟ درحالیکه میدانیم آن جریان «زنگ خطرساز» رقیب فرهنگی و کارگزاران داخلیاش همچنان پرکار و پویا درصحنه آمادگی دارند و کوچکترین جنبشی را پایش میکنند. آنها قواعد بازی را بلد هستند و میدانند از چه روشهایی مانع انعقاد هر فعل کارسازی شوند. ماجرای مولانا و شمس که جای خود دارد کاری میکنند که حتی درباره سادهترین رویدادها و اشخاص هم اثر درخوری تولید نشود. به جایش اما نسخه های جعلی خود را می سازند و به خانه های ما می آورند. به جای مولانا و شمس و عرفان عملی که در زندگی امروزمان راهگشای عصر بحران معنویت شود، دکاپریو آن شاهد دائم الخمر و عیاش را به خورد فرزاندان مان می دهند !
تکلیف چیست؟ جز تولید محتوای فرهنگی در ساختار پدیدهها سرگرمکننده فراگیر که توده مخاطب با آن ارتباط برقرار کنند هیچ راهی باقی نمانده؟ رقبا تلاش دارند ما هرچه بیشتر از ریشه های فرهنگی خود دور شویم تاهرگز نتوانیم سرپا شویم، از راهبرد فرهنگی کلان هم گویا خبری نیست !می توانیم شانه هایمان را بالا بیاندازیم و از مسئولیت تاریخی خود بگریزیم ولی ما هم وظیفه داریم ؛ اگر نمی توانیم در این بازخوانی نقش داشته باشیم حداقل در بازی رقبا نیافتیم و مانع حرکت های درست نشویم . غفلت درباره روشنگری اهمیت بازگشت به منابع فرهنگی و بازخوانی آنها و اعتماد به فرهنگ ایرانی اسلامی هرروز ما را در تاریکی اندیشه فرو خواهد برد. نشانه ها گویا است که ما در دل این تاریکی و در آستانه یک جهش پرنور هستیم پس به جای خاموش کردن چراغ ، شمعی بیافروزیم.