در حال بارگذاری ...
مسعود سمیعی پیشکسوت نمایشنامه نویسی در پاتوق ایران تئاتر:

تنها زن نویس در طول تاریخ نمایش ایران هستم

ایران تئاتر: همواره اعتقاد داشته و دارم که می توانیم درامی مستقل از غرب داشته باشیم. متن های خوبی از فولکلورها به دست می آیند که بسیار مخاطب پسند و ارزشمند هستند. تلاش من همواره تمرکز بر آنها بوده است. امیدوارم حمایت شوم که آثارم را در اختیار نسل جوان قرار دهم.

خود را تنها نمایشنامه نویسی در تاریخ تئاتر کشور می داند که تمرکزش بر نوشتن در حوزه زنان است و تلاش دارد تغییرات فرهنگی که یک زن در طول تاریخ ایران  -از باستان تا امروزی که او ، آن را عجین با یک نوع استحاله فرهنگ غربی می داند- را به چالش کشد.
مسعود سمیعی فارغ التحصیل ادبیات نمایشی است. او سابقه حدود 40سال فعالیت در تئاتر -نمایش نامه نویسی، طراحی صحنه و کارگردانی- دارد که ماحصل آن در عرصه نمایشنامه نویسی 30 نمایش با تاکید بر حال و احوال زنان در تاریخ ایران است. این تمرکز خاص ما را بر آن داشت تا با این نویسنده و کارگردان تئاتر گفت و گویی داشته باشیم:

 خیلی کم می بینیم نویسنده ای بر یک موضوع خاص متمرکز می شود و از ابعاد مختلف آن را به چالش می کشد. چرا تصمیم گرفتید آثارتان را بر حوزه زن در ایران معطوف کنید؟
در دوران جوانی کتابی از استاد بیضایی با عنوان «نمایش در ایران» خواندم که روی من تاثیر زیادی گذاشت. این سوال در ذهنم به چالش تبدیل شده بود که چرا ما تمدنی به این گستردگی داریم اما هنرمان گرایش به غرب دارد. همین مسئله دغدغه ای شد تا به سمت بررسی و کنکاش در تاریخ ایران حرکت کنم.
یکی از موضوعاتی که به مرور برایم اهمیت یافت مسئله زن بود. به نظر من تاریخ آنگونه که باید به زن توجه نکرده و سایه مرد همواره بر آن مستولی داشته است. با وجودی که تمدن ما به زن حرمت زیادی قائل بوده و میترا که از خدایان کهن و باستانی محسوب می شود، زن است اما متاسفانه نگاه ها همیشه یک نگاه جنسیتی و کالایی است، این مسئله با ورود مدرنیته به کشور به ویژه پس از مشروطه بیشتر از پیش شد.
در تاریخ ایران، زن نماد عشق است. مرد برای زن شعر می گفت. من ادبیات از از دل رابطه زن و مرد به دست آوردم. از منظر فلسفه اشراق زن به دید جنسیتش دیده نمی شود بلکه زن نماد زیبایی طبیعت است. اسم زن درخت است، گل است، چشمه است و.. به همین دلیل شاعر برای چشمه، درخت، گل و ... شعر می سراید. بنابراین آنچه فروید در خصوص زن با تاکید بر جنسیت او مطرح می کند و در غرب بر آن تاکید می شود، در فرهنگ ما معنایی ندارد. زن امروز با فرهنگ غرب استحاله شده است و اگر فردی از دوره ایران باستان تا به امروز را بررسی کند به هیچ وجه با این تصویر روبرو نخواهد شد.
این دغدغه باعث شد تا من از دوران دانشجویی در سالهای 54-55، کار تحقیق در حوزه زن را آغاز کنم و امروز به جرات می توانم بگویم من تنها نمایشنامه نویس در طول تاریخ نمایش ایران هستم که فقط به حوزه زن متمرکز شده ام. می دانم ادعای بزرگی است اما حاضرم برای این ادعا رفرنس بدهم.

اولین نمایشنامه ای که در حوزه زنان نوشتید را به خاطر دارید؟
من از فولکلور شروع کردم تا به امروز که زن در موقعیت های خاص مثل تجمع های دانشگاهی حضور پیدا می کند و این تغییر در داستان های من وجود دارند.
مده آ در حقیقت بیست و هشتمین قسمت از 30 گانه من در حوزه زن است. قهرمانان تمامی داستان هایم زن هستند و از زمانی که زن به خواستگاری مرد می رود تا امروز را در بر می گیرد.
اولین کار من در حوزه زن پس اجرای نمایش اتاق سیزده و خوان هشتم بود که با عنوان «و غربت را هیچ شعری نسرود» به کارگردانی مصطفی عبدالهی و علی مقدم و بازی نسرین مقانلو در خانه نمایش به روی صحنه رفت. از آن تاریخ به بعد همواره در خصوص زن نوشتم تا به امروز که مده آ به روی صحنه رفت.
نمایشنامه بعدی من در حوزه زن، که هنوز روی صحنه نرفته، داستان دختر دانشجوی جامعه شناسی است که همسر شاعرش به دلیل مسائل سیاسی زندانی است. او برای نجات همسر تن به فحشا می دهد تا با کسب درآمد او را از زندان آزاد کند. تمامی آثار من با نگاهی به فلسفه اشراق است چون زن را نماد عشق می دانم.

• یعنی پس از دو نمایش اول، تمرکز شما در نمایشنامه نویسی بر زن بود؟
اتاق سیزده اولین کارم بود که مرحوم مصطفی عبدالهی در تئاتر شهر روی صحنه برد. خوان هشتم که در دومین جشنواره دانشجویی روی صحنه رفت و جوایز متعددی را دریافت کرد و نمایشنامه اسکندر که تاکنون اجرا نشده است، سه نمایشنامه ای هستند که تاکید بر زن ندارند.

• و از 28 نمایشنامه ای که در توصیف زن در تاریخ تمدن ایران نوشتید چه تعداد هنوز اجرا نشده اند؟
با اجرای نمایشنامه مده آ، فقط 5 نمایشنامه به مرحله اجرا رسیده اند و هنوز مابقی در حد نوشتار مانده اند و امیدوارم فرصتی پیش آید که یا نمایشنامه ها چاپ شوند یا به روی صحنه بروند.

• شما عمده نمایش هایتان را با مرحوم مصطفی عبدالهی به روی صحنه بردید. عدم حضور ایشان، چقدر در دوری شما تاثیر گذار بود؟
مصطفی از رفقای قبل از انقلاب من بود و با ایشان در لرستان یک گروه تئاتر داشتیم. در آنجا یکسری تحقیقات در حوزه فولک کردم که با توجه به نزدیک آثاری با آداب و رسوم منطقه، در چندین روستا اجرا کردیم. تلاش ما این بود که فولکلور را احیا نماییم.
گروه خوبی بودیم. هدف مهمی هم داشتیم اما متاسفانه وقتی به تهران آمدیم مصطفی به سمت تلویزیون رفت و من چون علاقه نداشتم در تئاتر ماندم و به مرور یارانم را از دست دادم.
در کنار رفتن مصطفی دل مردگی خودم هم، تاثیر گذار بود. واقعیت این است من از صحنه فاصله نگرفتم کسی کارهایم را اجرا نمی کرد. چون فروش حرف اول را می زند. امروز هم اگر آقای راسخ راد پس از سالها، با من تماس نمی گرفت و مرا تشویق نمی کرد تا کاری برای اجرا بیاورم این فاصله ادامه دارتر بود.  من سه کار به ایشان برای اجرا پیشنهاد دادم. آنها را مطالعه کرد و گفت «مده آ» را اجرا می کنم و کرد.

• یعنی به نظر شما آثارتان فقط به این دلیل که فروش نمی کند، اجرا نمی شوند آنهم در زمانیکه با مشکل اساسی در نمایشنامه روبرو هستیم؟
دلم برای تئاتری که داریم می سوزد. به نظر من تئاتری که امروز اجرا می شود با تئاتری که ما اجرا می کردیم فاصله دارد. من زیر نظر دکتر مهدی فروغ نمایش نامه نویسی را آموختم. کسی که اولین کتاب فن نمایشنامه نویسی در ایران را که پس از 70 سال هنوز هم تدریس می شود ترجمه کرده است. این ضعف است که با وجود این همه تغییر در تئاتر، هنوز این کتاب که حدود یک قرن پیش نوشته شده تدریس می شود.
فن تئاتر برای نسل ما عجین با تحقیق و بررسی بود. یعنی به ما می گفتند مثلا در خصوص یک معضل در جنوب شهر بررسی کنید. ما به آن منطقه می رفتیم و با مردم، قصه هایشان، مشکلاتشات و ... آشنا می شدیم. در حالیکه امروز بین جامعه و دانشگاه دیوار است. دانشجوی ما هیچ اطلاعاتی از بطن جامعه ندارد. چرا باید این اتفاق بیفتد؟
موضوع دیگری که تئاتر امروز با آن روبروست عدم تمرکز بر تئاتر حرفه ای است. در دوره پهلوی سه نوع تئاتر داشتیم. تئاتر پس قلعه، لاله زار که از 10 تا 12 شب بود و حرفه ای یا روشنفکری که هنرمندان آن در محدوده چهار راه تئاتر شهر فعالیت می کردند. نمایش امروز ما لاله زاری است، چون به فروش فکر می کند و متاسفانه هنوز نتوانسته ایم مردم را با تئاتر فاخر آشنا کنیم.
ما روزانه در حدود 260 اجرا در کشور داریم که واقعا برخی از آنها شرم آور هستند. در این تئاتر چطور می خواهیم فرهنگسازی یا اسطوره سازی کنیم؟
مردم ما 40 سال است با بحران های مختلف دست و پنجه نرم می کنند. 40 سال است می گوییم مرگ بر آمریکا. آیا تئاتری ساخته ایم که به مردم بفهمانیم چرا شعار انقلاب این است. سرمایه داری چیست، دموکراسی غرب چگونه است و ...
ما سرزمینی هستیم با بیش از 10هزار سال قدمت، که زنانش حتی دوران ساسانیان و قبل از آن هم پوشش داشتند. چرا کاری در این خصوص نمی شود. اینها بخشی از فرهنگ ماست که یک زن ایلاتی صبح با گله به تنهایی به صحرا می رود تا شب بر نمی گردد اما یک نمونه فحشا در آنجا نمی بینیم. این فرهنگ را چطور معرفی کرده ایم؟
«قدم خیر» از اسطوره های ایل بختیار است که 7 قبیله را در برابر دشمن در زمان رضاشاه بسیج کرد. چرا کسی او را نمی شناسد. آن وقت استاد دانشگاه به یک دختر 17-18 ساله ترم اول نمایشنامه ای را برای تحلیل معرفی می کند که شرم آور است. چرا یک استاد دانشگاه از روی تنبلی، حسادت، بی سوادی و ... متمرکز بر آثاری می شود که امروزه دیگر در کشور خودشان هم مفهوم ندارند و نمایشنامه های امثال محمد چرم شیر را برای تحلیل نمی دهد؟ غربی ها تشنه آثار ما هستند آن وقت ما آثار یک صد سال پیش آن ها را اجرا می کنیم. خنده دار نیست؟ به عقیده من در بحث فرهنگی به حدی که از آدم های بی سواد فرهنگی لطمه خوردیم از آمریکا و اسراییل نخوردیم.
آقای سمندیان وقتی درگذشت تئاتر هم مرد چون او نمی گذاشت هرکسی چه در فن نمایشنامه نویسی، چه در بازیگری و چه کارگردانی به راحتی از زیر دستش خارج شود. سمندریان وقتی وارد یک سالن می شد همه به همدیگر می گفتند حواستان باشد استاد آمده است. الان چه؟

• با این اوصاف از شما به عنوان یک نمایشنامه نویس پیشکسوت که دردها را می داند انتظار می رود که ورود کنند و راهی برای فرهنگ سازی بیایند. چرا شما گوشه عزلت گرفته اید؟
شما به من سالن اجرا بدهید من 30 شب اجرا می کنم. سالن سمینار بدهید ساعت ها از تئاتر برای تان می گویم. من قصه نویسی را نزد غلام حسین لطفی و شعر را نزد احمد شاملو گذراندم. جلسات متعددی را با فریدون رهنما داشتم. ای کاش فرصتی فراهم می شد مثلا یک سالن 30 نفره را به پیشکسوتان اختصاص می دادند حتی بودجه هم نمی دادند تا دانشجو بیاید و ببیند کارگردانان قدیمی چطور کار می کنند.
من آنقدر هزینه ندارم که کتاب هایم را چاپ کنم چه برسد به اینکه در تماشاخانه های خصوصی کار به روی صحنه ببرم. اسپانسر هم عمدتا به دنبال کارهای مخاطب پسند امروز است. من طلبکار انقلاب و مردم هستم بدهکار آنها نیستم اما باید بپذیریم که کار هنر تربیت و پرورش است برای درآمدزایی نیست.
نمایش ما، 14 ماه با 20 جوان به صورت کاملا رایگان اجرا شد. جناب آقای راسخ راد برای آنها یک کارگاه نمایش رایگان برگزار کرد و ماحصل آن مده آ شد. این نگاه هنرمندانه آقای راسخ راد بود که مده آ را ساخت.
به من می گویند به روز نیستی. به فکر فروش نیستی و نمی شود کارهایتان را به روی صحنه برد این تفکر با وظیفه هنرمند چقدر فاصله دارد؟
وقتی جنگ ویتنام شروع شد مردم در زیرزمین خانه موسیقی می گذاشتند و تئاتر کار می کردند تا روحیه ها برای مبارزه بالا برود ما چکار کردیم؟ چرا عده ای نمی خواهند بپذیرند چیزی به نام انقلاب در کشور اتفاق افتاده است؟ چه کسی مقصر است؟ جوان ها را از هم جدا می کنند، نیروی انتظامی را از مردم جدا می کنند. قرار ما این نبود. ما شاهنامه را فراموش کردیم. نهج البلاغه را که فقط اگر نامه امام علی به مالک را بنر کنند و در شهرها نصب کنند هیج مسئولی جرات کار اشتباه نداشت را فراموش کردیم. دنبال چه هستیم؟ ما امروز هم با 32 کشور در حال جنگیم مسئولان فرهنگی برای مقابله با استحاله فرهنگی چه می کنند؟ وقتی پول حرف اول را می زند امثال من چکار می توانند بکنند؟

• دعوت آقای راسخ راد نشان می دهد مسئولان فرهنگی شما را از یاد نبرده اند. این انرژی جدید که پس از سالها به دست آوردید شما را به آینده امیدوار کرده است؟
بله. حتما. من همواره اعتقاد داشته و دارم که می توانیم درامی مستقل از غرب داشته باشیم. متن های خوبی از فولکلورها به دست می آیند که بسیار مخاطب پسند و ارزشمند هستند. تلاش من همواره تمرکز بر آنها بوده است. امیدوارم حمایت شوم که آثارم را در اختیار نسل جوان قرار دهم.
من هزینه چاپ آثار یا به روی صحنه بردن آنها را در سالن های خصوصی ندارم. حوصله دویدن برای گرفتن سالن اجرا را نیز ندارم. اما حاضرم آثارم را در اختیار علاقه مندان بگذارم که چاپ کنند و یا به روی صحنه ببرند. خیلی امیدوارم که این اتفاق بیفتد و نوشته هایی که ماحصل سالها تحقیق و پژوهشها هستند مانی شوند.

گفت و گو از علی رحیمی

 




نظرات کاربران