در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش « در »

جا مانده در فاصله‌ها ...

نویسنده: مهدی مشهور / کارگردان: نفیسه مهری   


نمایش « در » درونمایه و اساس طرح نمایشی خود را بر مسئله مهاجرت متمرکز کرده است. مهدی مشهور به عنوان نویسنده کاراکترهایش را در برزخ بین ماندن و رفتن قرار داده است و انسان سرگشته ی معاصر را در فاصله ی یک تصمیم باقی می گذارد. ساختار نمایشنامه قرار نیست طرحی کلاسیک داشته باشد و ساختاری مدرن را به نمایش می گذارد؛ کاراکترهایی که  یک نام مشترک دارند و نشانگر زن معاصر و به نوعی انسان معاصر هستند و همگی در یک برزخ گیر افتاده اند و نمی دانند که آیا چمدان سفر را ببندند یا باز کنند؟!
نمایشنامه در قالب سه اپیزود طراحی شده است که در هر کدام یک مسئله و دغدغه اصلی مطرح می شود ، در اپیزود اول مسئله خاک و وطن پر رنگ تر به نظر می رسد . در اپیزود دوم مسئله هویت و خود باختگی اجباری و در سومین اپیزود احساسی سوخته دغدغه می شود.
به نوعی نویسنده اثر تلاش می کند نمایشنامه ای مستند گونه را به رشته ی تحریر درآورد
نفیسه مهری به عنوان کارگردان تلاش کرده تا در اجرایی مستند گونه با استفاده از کمترین آکسسوار به دغدغه های اصلی نمایشنامه پایدار بماند و اجرایی وفادارانه را به صحنه ببرد. چمدانی که نشانه ای درست و دقیق است که تمام بار معنایی اثر را به دوش می کشد و ابزار دیگری که هر کدام در اپیزودی مشخص مهم جلوه می کنند و نشانه ای می شوند برای انتقال معنا و مفهوم نهفته در آن اپیزود( چهار پایه، رژ لب، لباس)
اما نکته ی قابل اشاره در حوزه ی کارگردانی اثر، گرفتاری اثر در تکراری ناخواسته است که به نوعی بخشی از دغدغه های نمایشنامه محسوب می شود که حتی در دیالوگی از نمایشنامه نیز اشاره مستقیم به کلمات و مفاهیم تکرار و عادت دارد اما نشان دادن این تکرار به معنای گرفتاری مخاطب در دایره ی بسته تکرار نیست. نمایش از نیمه دوم به بعد خودش را دور می زند و در ریتم اجرا دچار تکراری کشنده می شود که مخاطبانش را دچار کسالت میکند و به قول پیتر بروک مخاطب زمان را در روی ساعت مچی اش دنبال می کند!
شاید گروه کارگردانی می توانست با طراحی مناسب تر و داشتن ایده ای خلاقانه تر در طراحی حرکت و تصویر، از این بار تکرار بکاهد.
کاراکترها یکی میخواهد به لندن برود و دیگری می خواهد باز گردد و سومی در فاصله ای این رفت و برگشت مانده است . کارگردان می توانست با طراحی تصویری و نشانه شناسانه همچون شروع نمایش و قطعاتی در پایان اپیزود سوم که با طراحی نور مناسب ارائه شده ، لحظات ناب تر و جذاب تری را در کل اثر ایجاد کند.
نکته ی حائز اهمیت در اینگونه آثار ، جنس و شیوه بازیگری است که باید هرچه بیشتر مخاطب را به دنیایی مستند وارد کند که به نظر می رسد بازیگران همچنان راه طولانی را تا رسیدن به شیوه منطبق بر اساس اجرا را در پیش رو دارند و با تمام تلاشی که می کنند بازهم در دام نمایش دادن احساس خود می افتند و گاهی در لحظاتی در اپیزود دوم با جنسی از بازی بدون نمایش روبرو می شویم  . در این شیوه بازی چه عامل درونی باعث ایجاد حرکت و و عکس العمل بازیگر بر روی صحنه میشود ؟!به طور مثال خندیدن ، گریستن
و یا هر عاطفه ی دیگری از چه چیزی در درون نشأت می گیرد؟
استانیسلاوسکی از این عنصر با عنوان ضربه درونی یاد می کند و در ادامه یرژی گروتفسکی این عنصر درونی را عامل حرکت می داند. در نمایش « در » این عنصر درونی در لحظاتی در بازی بازیگران ناپیداست و باور پذیری و وجه مستند گونه ی اثر را دچار نقصان می کند.
نمایش « در » نمایشی است دغدغه مند که تلاش دارد مخاطب خود را با معضلات و مشکلات انسان سرگردان معاصر درگیر کند و گروه اجرایی تا حدودی به این هدف نزدیک می شود و تنها شاید با نگاهی کامل تر و دقیق تر به استفاده به جا و درست از عناصر اصلی نمایش در طراحی حرکت، صحنه ، نور ، موسیقی بتواند تبدیل به اثری قابل تأمل شود.

مهدی محمدی




نظرات کاربران