در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «پاپا نوئل و دستهای یخ زده من»

رئالیسم یا رئالیسم شخصی ؟!!

نگاهی به نمایش« پاپا نوئل و دستهای یخ زده من»، نوشته ی حسین مهکام و طراحی و کارگردانی حمید صالحی.

مهدی محمدی؛ نمایش در یک بستر رئالیستی روایت میشود و حسین مهکام در جایگاه نویسنده از این بستر برای روایت یک درام اجتماعی انتقادی بهره می برد، اما به نظر می رسد نویسنده تنها به دادن اطلاعاتی خطی و داستانی ساده اکتفا می کند و تلاش او به دلیل عدم پرداخت درست رویدادهای نمایشی و نرسیدن به تحلیلی جامع از وضعیت اجتماعی ناکام می ماندو درام در سطح باقی می ماند و از همین رو گروه اجرایی نیز در دام سطحی نگری در اجرا می افتد.
ظهور مکتب رئالیست در ادبیات جهان به نوعی مقابله با تصنع و تخیل در رمانتیسیسم در میانه قرن نوزدهم اتفاق می افتد و به گفته بالزاک به دنبال « هنر زنده » و فرار از « هنر برای هنر » است. رئالیسم تلاش دارد واقعیات را ببیند و از هر گونه تصنع به دور باشد و در گروههای ؛ رئالیسم انتقادی، اجتماعی، سوسیالیستی و ... قرار می گیرد ، اما این نمایش در کدام دسته و گروه جای می گیرد؟
به نظر می رسد نویسنده رئالیسمی انتقادی اجتماعی را انتخاب کرده است که همانطور که گفته شد تنها پوسته ای از رئالیسم را به تصویر می کشد که خود در تضادی اساسی با عناصر اصلی رئالیسم قرار می گیرد و خود دچار تصنع در ارائه رویدادها می شود و با اثری آشفته روبرو می شویم که نمی تواند از یک روایت خطی پا فراتر بگذارد.
در حوزه اجرایی( کارگردانی، طراحی، بازیگری و ...) کارگردان و گروه اجرایی پیرو نمایشنامه هستند و باز هم پوسته ی ظاهری یک اثر رئالیستی را شاهد هستیم.
عناصر اصلی هنر نمایش همچون کارگردانی، طراحی صحنه و لباس و نور و موسیقی همگی تنها یک نگاه کلی را دنبال می کنند به طور مثال؛ در طراحی صحنه دچار اشفتگی سبکی هستیم در جایی در دسشویی و اتاق خواب کاملا عینی است و در جایی کاملا دری ذهنی( در ورودی ساختمان) به تصویر کشیده شده! در استفاده از آکسسوار صحنه نیز این دوگانگی و تضاد به چشم می خورد؛ گاهی غذایی واقعی خورده می شود و گاهی سیگاری خاموش کشیده میشود! که حتی اگر برای گریز از ممیزی نیز اینطور باشد بازهم عملی اشتباه و دوگانه در یک فضای رئالیستی به نظر می آید و مخاطب با دو دنیای عینی و ذهنی روبروست و دچار سردرگمی و توهمی ساختگی می شود
نکته قابل تأمل دیگری که باید به آن پرداخت استفاده نابجا از عنصر زمان در نمایش است
گارگردان تلاش دارد با شکست زمانی به نوعی تعلیق ایجاد کند که خود باعث سردرگمی در روابط علی و معلولی اثر و آشفتگی بیشتر رویدادهای نمایشی شده است
تمامی نکاتی که از پیش رو گذشت ، از خود نمایشنامه نشأت گرفته شده و شاید گروه اجرایی به نوعی خود را در اختیار نمایشنامه قرار داده و گاهی دچار مشکلات درون متن شده است.
در هدایت بازیگران حمید صالحی در جایگاه کارگردان به نظر می رسد در خوانش اولیه بازیگران باقی مانده و بازیگران در لحظات زیادی از اجرا در یک احساس اولیه و درک ابتدایی از نمایشنامه باقی مانده اند و پیشنهاد می شود رویدادهای نمایشنامه از ابتدا تا انتها دوباره و چند باره مرور شود
اما با گذر از تمامی نکات گفته شد نباید این نکته را از نظر دور داشت که گروه تاتر مسیحا در سال جاری تلاش قابل توجهی را برای جذب مخاطب در جریان تأتری شهر اراک دارد و تأکید گروه بر اجرای عموم و نهادینه کردن هنر تأتر در بین مخاطبانش قابل تحسین است. به امید آنکه گروه اجرایی با انتخاب به جا و درست نمایشنامه ها بتواند در ادامه راه آثاری در خور توجه به صحنه بیاورد و با شناختی علمی و درست از سبکهای اجرایی راه تازه ای را پیش روی خود و مخاطبانش قرار دهد.




نظرات کاربران